کد مطلب:231448 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:305
حضرت رضا در نباج
كاروان حضرت امام همام علیه السلام از قادسیه بیرون شد و از طریق بادیه به طرف بصره حركت كرد، و پس از چندی به ناحیه «نباج» رسیدند.
نباج بر وزن كتاب نام دهكده ای است در كویر بصره كه به آن نباج بنی عامر بن
[ صفحه 80]
كریز گویند. و این قریه یكی از منازل حاجیان بصره است.
یاقوت حموی در معجم البلدان گفته: نباج در ده منزلی بصره قرار دارد، و در این ناحیه جنگی بین بكر بن وائل و تمیم روی داد كه در آن تمیمیان پیروز شدند، و آب نباج را عبدالله بن عامر بن كریز استخراج كرد، و در آن جا كشت و زرع نمود و نخلستانهائی ایجاد كرد.
ابوحبیب ناجی گوید: در عالم رؤیا دیدم كه حضرت رسول صلی الله علیه و آله به نباج تشریف آورد، و در مسجدی كه حجاج فرود می آیند وارد شده است، من خدمت آن جناب رسیده و بر آن حضرت سلام كردم و در مقابل او قرار گرفتم.
در این هنگام مشاهده كردم كه یك طبق از خرمای مدینه را در جلو آن حضرت گذاشته اند، و نبی اكرم یك مشت از آن خرماها را به من دادند و من آنها را شمردم و هیجده دانه بود، پس از اینكه از خواب بیدار شدم خواب را چنین تعبیر كردم كه من هیجده سال عمر خواهم كرد.
مدتی از این جریان گذشت، یكی از روزها كه در زمین خود به امور كشاورزی و باغداری اشتغال داشتم، یك نفر نزد من آمد و گفت ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیهماالسلام وارد نباج شده اند و در مسجد نزول اجلال فرموده اند من به طرف مسجد حركت كردم و دیدم گروه گروه به دیدن آن جناب می روند، من خود را به آن حضرت رسانیده و سلام كردم.. [1] .
نباج بر وزن كتاب نام دهكده ای است در كویر بصره كه به آن نباج بنی عامر بن
[ صفحه 80]
كریز گویند. و این قریه یكی از منازل حاجیان بصره است.
یاقوت حموی در معجم البلدان گفته: نباج در ده منزلی بصره قرار دارد، و در این ناحیه جنگی بین بكر بن وائل و تمیم روی داد كه در آن تمیمیان پیروز شدند، و آب نباج را عبدالله بن عامر بن كریز استخراج كرد، و در آن جا كشت و زرع نمود و نخلستانهائی ایجاد كرد.
ابوحبیب ناجی گوید: در عالم رؤیا دیدم كه حضرت رسول صلی الله علیه و آله به نباج تشریف آورد، و در مسجدی كه حجاج فرود می آیند وارد شده است، من خدمت آن جناب رسیده و بر آن حضرت سلام كردم و در مقابل او قرار گرفتم.
در این هنگام مشاهده كردم كه یك طبق از خرمای مدینه را در جلو آن حضرت گذاشته اند، و نبی اكرم یك مشت از آن خرماها را به من دادند و من آنها را شمردم و هیجده دانه بود، پس از اینكه از خواب بیدار شدم خواب را چنین تعبیر كردم كه من هیجده سال عمر خواهم كرد.
مدتی از این جریان گذشت، یكی از روزها كه در زمین خود به امور كشاورزی و باغداری اشتغال داشتم، یك نفر نزد من آمد و گفت ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیهماالسلام وارد نباج شده اند و در مسجد نزول اجلال فرموده اند من به طرف مسجد حركت كردم و دیدم گروه گروه به دیدن آن جناب می روند، من خود را به آن حضرت رسانیده و سلام كردم.. [1] .
[1] به كتاب امامت حديث شماره ي 263 مراجعه شود.